روز شنبه 26 بهمن ماه سال 1398، در ادامه داستان سربازان ، بعد از برخورد با خرسها و شناسایی کردن خرسهای واقعی از خرسهای نفوذی که واقعی نبودند و با کنترل از سمت دشمن برای اسیر کردن سربازان هدایت شده بودند ، دو شب سربازان نخوابید ند و بالای درختان با آواز خواندن ، گفتن خاطره ، حرکتهای ورزشی نشسته ، برای بیدار ماندن وزنده ماندن تلاش کردند.
بالاخره خرسهای واقعی ناامیدانه از محل دور شدند و خرسهایی که از سوی دشمن ،از راه دور کنترل می شدند،خوابیدند و سربازان فرصت برای فرار پیدا کردند که به فرمان فرمانده همه به صف ایستادند و فرمانده یک خوش خبری داشتند وآن اینکه برای مدت کوتاهی جنگ متوقف شده ، سربازان خوشحال به نزد خانواده برگشتند وهدایایی که از پوکه برای فرزندانشان درست کرده بودند به آنها دادند و پدر خانواده بعد از نماز ، خوابیدند وبعد از یکی دوساعت بوی «برنج »به مشام می رسید ،دانش آموزان طبق الگوی مربی خانم اخوان ، به صورت مرحله مرحله ، کلمه برنج را نوشتند ، دانش آموزان عزیز، پنج خط نوشتند و با آن حرف نقاشی کشیدند.